درباره وبلاگ


سلام دوستای خوبم ممنون که به کلبه عاشقونه من قدم گذاشتین امیدوارم بازم شما رو عاشق تر از روزای قبل اینجا ببینم با تشکر
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 71058
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 150
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


onLoad and onUnload Example

<-PollName->

<-PollItems->

عشق و باز هم عشق
عشق و احساس هه در قلب من است




من دلم تنگ مي شود

براي تو

براي هرآنچه که تکانم مي دهد

تـــــا تــامل خـــويش

بـــــــراي خاطراتمان

چيزهايي که تو، توهم مي خوانيشان

دلــم کــه تنـــگ مي شــود

پاي لحظه هاي خالي از تو

بــساط اشک پهن مي کــنم

گوش خيالم را به گذشته مي چسبانم

صدايت را از امواج پراکنده ي زمان جمع مي کنم

پژواک صدايت بر ديوار ذهن مي کوبد

پر از آواز مي شوم از تو

مگرغير از اين است

که توهم هم وجود دارد؟

باشد ...

به خودم دروغ نمي گويم!

اما به حقيقت دقايق پريشان عاشقي سوگند

دلم براي اين توهم تنگ مي شود



سه شنبه 28 تير 1390برچسب:, :: 12:4 ::  نويسنده : محسن

من دلم تنگ مي شود

براي تو

براي هرآنچه که تکانم مي دهد

تـــــا تــامل خـــويش

بـــــــراي خاطراتمان

چيزهايي که تو، توهم مي خوانيشان

دلــم کــه تنـــگ مي شــود

پاي لحظه هاي خالي از تو

بــساط اشک پهن مي کــنم

گوش خيالم را به گذشته مي چسبانم

صدايت را از امواج پراکنده ي زمان جمع مي کنم

پژواک صدايت بر ديوار ذهن مي کوبد

پر از آواز مي شوم از تو

مگرغير از اين است

که توهم هم وجود دارد؟

باشد ...

به خودم دروغ نمي گويم!

اما به حقيقت دقايق پريشان عاشقي سوگند

دلم براي اين توهم تنگ مي شود



سه شنبه 28 تير 1390برچسب:, :: 12:4 ::  نويسنده : محسن

می دانم که مرا از یاد خواهی برد

ولی هیچگاه یادت را از باغ ذهنم نخواهم چید


می دانم که مرا با کوله بار غم در کوچه های پر از دلواپسی رها میکنی

ولی من تا همیشه همچون خار ، در کنار تو گل خواهم ماند


می دانم که در سکوت دلنشین شبت ، فانوس تنهای ات نبودم

ولی از درون شعله می کشیدم


می دانم که سایه ام نامهربانتر از همیشه بود

ولی همیشه در کوچه های دلتنگی ات مرهم زخم های کهنه ات بودم



سه شنبه 21 تير 1390برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : محسن

 

خواهر کوچکم از من پرسيد پنج وارونه چه معنا دارد؟


من به او خنديدم،کمي آزرده و حيرت زده گفت:


روي ديوار و درختان ديدم،


باز هم خنديدم


گفت: ديروز خودم ديدم مهران پسر همسايه


پنج وارونه به سارا مي داد


آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسيد.


بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم:


بعدها وقتي غم،سقف کوتاه دلت را خم کرد


بي گمان مي فهمي


پنج وارونه چه معنا دارد



جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 10:35 ::  نويسنده : محسن


** باران **


بهانه ای بود ...


که زیر چتر من،


تا انتهای کوچه بیایی .


کاش ...


نه کوچه انتهایی داشت


ونه باران بند می آمد .



یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: 23:7 ::  نويسنده : محسن