دنیا
 
درباره وبلاگ


سلام دوستای خوبم ممنون که به کلبه عاشقونه من قدم گذاشتین امیدوارم بازم شما رو عاشق تر از روزای قبل اینجا ببینم با تشکر
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 125
بازدید کل : 71054
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 150
تعداد آنلاین : 1

onLoad and onUnload Example

<-PollName->

<-PollItems->

عشق و باز هم عشق
عشق و احساس هه در قلب من است




دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته

که دور تا دور زندگی را گرفته اند

نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت

نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید

اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد

کاش این دیوارها پنجره داشت

کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد

شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم

همیشه دلم می خواست روی این دیوار سوراخی درست کنم

حتی به قدر یک سر سوزن،برای رد شدن نور،

برای عبور عطر و نسیم......

من گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار!

مثل یک بچه بازیگوش

به امید آن که شاید در آن خانه باز شود

گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار

آن طرف حیاط خانه ی خداست!

و آن وقت هی در می زنم، در می زنم، و می گویم :

" دلم افتاده توی حیاط شما. می شود آن را پس بدهید...؟"

کسی جوابم را نمی دهد

کسی در را به رویم باز نمی کند

اما همیشه ، دستی ، دلم را می اندازم آن طرف دیوار

همین،

و من این بازی را دوست دارم

آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند

تا دیگر دلم را پس ندهند

تا در را باز کنند و بگویند:

بیا خودت دلت را بردار و برو

آن وقت من می روم



نظرات شما عزیزان:

باران
ساعت6:52---12 خرداد 1390
برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬

دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است...

و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !

شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛

میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود

فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم

احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم

چیزهایی مثل ِِ

آینده

رفتن

ماندن

حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن...


باران
ساعت6:52---12 خرداد 1390
برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬

دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است...

و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !

شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛

میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود

فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم

احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم

چیزهایی مثل ِِ

آینده

رفتن

ماندن

حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن...


باران
ساعت6:51---12 خرداد 1390
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایه ات نیز بیفتد به سرم میمیرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم ...میمیرم

...برق چشمان تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
بازی ماهی و گربه است نظر بازی ما
مثل یک تنگ شبی میشکنم میمیرم


روح برخاسته از من ...ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم


تنها
ساعت0:21---12 خرداد 1390
دوستت دارم و دوستت دارم...

تنهای تنها بودم، با تنهایی درد دل میکردم، من بودم و یک دنیا تنهایی.
تو آمدی و مرا عاشق کردی، عاشق آن قلب پر از محبتت کردی.
مرا در این دنیای عاشقی در به در کردی.بدان که من به آسانی گرفتار تو نشدم! در این راه عاشقی سختی کشیدم، درد کشیدم، انتظار سختی کشیدم تا با تو و عاشق تو بمانم.
تو با ماندنت در کنارم کاری کن که همه این سختی ها را از یاد ببرم.
اینک که من گرفتار تو شدم و راهی برای بازگشت به سوی تنهایی ندارم تا آخر راه با تو می مانم و بدان که برای عشقت جان خواهم داد.زندگی ام فدای تو، این قلب کوچک و پر از غمم برای تو، این همه احساس پر از عشق در وجودم نیز تقدیم به تو.بدان که بیشتر از همه چیز دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم و دوستت دارم ،باز می نویسم که دوستت دارم، عزیزم خیلی دوستت دارم.
تکرار مکرر کلمه دوستت دارم را باز به زبان خواهم آورد تا بیشتر از هر لحظه ای باور کنی که من بیشتر از هر زمانی و بیشتر از هر چیزی دوستت دارم عزیزم.
اینهمه سختی و اینهمه انتظار و اینهمه غم و غصه در این لحظه های عاشقی نشان از عشق و دوست داشتن من نسبت به تو می باشد.تو باور نکنی خدای عاشقان باور دارد که دوستت دارم .
کلمه مقدس دوست داشتن و ابراز آن به تو با گفتن ، نوشتن و یا حس کردن آن نیست، باید با ماندن تا آخرین لحظه زندگی ام به تو ثابت کنم که دوستت دارم.
شاید زمانی که مرگم فرا برسد بفهمی که من چقدر تو را دوست داشته ام، بفهمی که چقدر من برای رسیدن به تو سختی کشیدم و زمان مرگم باور کنی که به حرفم و عهدی که با تو بستم پایبند بودم. آری پس ای خدای بزرگ کاش زودتر مرگ من فرا رسد تا یارم باور کند چقدر او را دوست میداشتم. قدر مرا بدان ای یار، غرورم را در آن سرزمین تنهایی ها شکستی، مرا تسلیم آن قلب پاک و از عشقت کردی، مرا در این دنیای عاشقی دربه در کردی، مرا وابسته آن قلب پر از محبتت کردی، اینک که تو مرا عاشق کردی بیا و تا پایان راه با من باش .بیا و مرا پشیمان از این عاشق شدن نکن و مرا وسوسه نکن که دوباره با تنهایی باشم. تنهای تنها بودم، اما اینک با تو هستم، هستم می مانم و خواهم ماند و بارها گفته ام و میگویم و خواهم گفت که دوستت دارم، باز میگویم که دوستت دارم . دوستت دارم و دوستت دارم آری دوستت دارم . این کلمه را از حفظ نمیگویم، این کلمه مقدس را از ته دلم میگویم ،آری از ته دلم با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم.وبت عاليه به منم سربزن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : محسن